درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پایگاه دوستی دانشگاه حکمت قم و آدرس hekmtlove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 71
بازدید دیروز : 99
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 212
بازدید کل : 29211
تعداد مطالب : 121
تعداد نظرات : 34
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%%
چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, :: 8:42 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

سلام به تمام دوستان عزیز که ازاین وبلاگ استقبال کردن متشکرم

ازاین پس میتوانید باگذاشتن پیام درنظرات خصوصی ایمیل خودرابگذارید و درخواست هرگونه عکس*آهنگ *فیلم* مورد علاقه خود بیان کنید تابرای شما ارسال کنم

باتشکر مدیریت وبلاگ امیر مرتضی اده



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 13:0 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

             دوست داشتن مدل جدید 

 

 

 

           



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:39 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

 

در روزگاری نه چندان دور یه كشتی داشت رو دریا به سفرمی‌رفت، ناخدای كشتی یهو از دور كشتی دزدای دریایی رو دید. سریع به خدمه‌اش گفت: برای نبرد آماده بشین، ضمناً اون پیراهن قرمز من رو هم بیارین. خلاصه پیراهنه رو تنش كرد و درگیری شروع شد و دزدای دریایی شكست خوردن!

كشتی همینطوری راهشو ادامه می‌داد كه دوباره رسیدن به یه سری دزد دریایی دیگه! باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشین و اون پیراهن قرمز منم بیارین تنم كنم!! خلاصه، زدن دخل این یكی دزدا رو هم آوردن و باز به راهشون ادامه دادن.

یكی از ملوانا كه كنجكاو شده بود از ناخدا پرسید: ناخدا، چرا هر دفعه كه جنگ می‌شه پیراهن قرمزتو می‌پوشی؟ ناخدا می‌گه: خوب برای اینكه توی نبرد وقتی زخمی می‌شم، پیراهن قرمزم نمی‌ذاره خدمه زخمای من و خونریزیمو ببینن در نتیجه روحیه‌شون حفظ می‌شه و جنگ رو می‌بریم.

 



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:37 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

 

در روزگاران قدیم بانوى خردمندى كه به تنهایی و پیاده سفر می كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا كرد.
روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. آن بانوى خردمند كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در كیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.
مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت.
او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد كه می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد.
چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد.
بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا كرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزشتر باشد.
بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی كنی!
زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند.
ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می كنیم و با آنچه می بخشیم یك زندگی می سازیم.




یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:30 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن

برآسمان بپاش شراب نگاه را

بگذار از دریچه ی چشم تو بنگرم

لبخند دلفریب ماه را!



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:27 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

عشق یعنی مادر

صبر یعنی یک زن

مهر یعنی دختر

نور یعنی خواهر

 



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:25 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

این دسته گل تقدیم به همتون



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:22 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...

مثل امیر مرتضی زاده که به همه بچه های حکمت عشق می وزه



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:19 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

هرگز اجازه نخواهم دادکه این صدا های تند و به اصطلاح
 
روشنفکرانه،این افکار پوچ،این نگاه های آلوده، این توقّعات بی
 
جا، این عشق های یک شبه، این احساسات مادّی، این ارواح
 
سرگران هرزه و همه ی این اندیشه هایی که، نه به اشراق
 
شرق راه یافته اند و نه به غربت غرب دچار شده اند، وجودم را در
 
هم بشکنند، روح و جسمم را عریان کنند و به بیماری روح و
 
اعتیاد جسم دچارم کنند.
 
 



یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, :: 12:18 ::  نويسنده : امیر مرتضی زاده چهارطاق       

 

برای خندیدن وقت بگذارید ... زیرا موسیقی قلب شماست.

 


برای گریه کردن وقت بگذارید ... زیرا نشانه یک قلب بزرگ است.

برای خواندن وقت بگذارید ... زیرا منبع کسب دانش است.

برای رؤیا پردازی وقت بگذارید ... زیرا سرچشمه شادی است.

برای فکر کردن وقت بگذارید ... زیرا کلید موفقیت است.

برای بازی کردن وقت بگذارید ... زیرا یاد آور شادابی دوران کودکی است.

برای گوش کردن وقت بگذارید ... زیرا نیروی هوش است.

برای زندگی کردن وقت بگذارید ... زیرا زمان به سرعت می گذرد و هرگز باز نمی گردد.

ماموریت ما در زندگی « بدون مشکل زیستن » نیست ، « با انگیزه زیستن » است.

تنها به شادی در بهشت نیندیشید به خود بگویید رمز و راز خلقت هر چه باشد ،


هدف امروز من درست زیستن در اینجا و اکنون است!